یادداشتهای انحرافی از فرهنگ

مرکز جهان اینجاست
یادداشتهای انحرافی از فرهنگ

مقام معظم رهبری:
یک مسئله هم مسئله‌ى فرهنگ است؛ که آقایان هم حالا معلوم شد که نگرانى دارید، بنده هم نگرانم.

مسئله‌ى فرهنگ، مسئله‌ى مهمّى است. اساس این ایستادگى، این حرکت و در نهایت ان‌شاءالله پیروزى،

بر حفظ فرهنگ اسلامى و انقلابى است و تقویّت جناح فرهنگى مؤمن، تقویّت این نهالهایى که روییده است

در عرصه‌ى فرهنگ؛ بحمدالله جوانهاى مؤمنِ خوبى داریم در عرصه‌ى فرهنگ و هنر؛ فعّالیّت کردند، کار کردند؛

حالا بعضى جوانند، بعضى دوره‌ى جوانى را هم گذرانده‌اند؛ ما عامل فرهنگى کم نداریم.

پیوندهای روزانه

۳۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است


http://anjom.ir/imgs/gallery/bozorgdasht-gheraati/00.jpg

استاد قرائتی تعریف میکرد که ما آخوندهارو خیلی سخت میشه گریاند ! اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو در آورد ! 

گفت : تو یکی از عملیات ها که شب انجام می شد قرار بود از جای عبور کنیم که مین گذاری شده بود ...

مجبور بودیم از اونجا رد بشیم چاره ای جز این نداشتیم . 

گفتیم کی داوطلب میشه راه رو باز کنه تا بتونیم عبور کنیم ؟ چندتا از رزمنده ها داوطلب شدند تا راه رو باز کنند ... وقتی میخواستند راه باز کنند میدونستند که زنده نمی مونند .

چون با انفجار هر مین دست ، پا ، سر ، بدن یک جا متلاشی میشود ! داوطلب ها پشت سر هم راه افتادن برای باز کردن راه ... صدای مین می آمد . همین زمان متوجه شدم یکی داره بر میگرده !


گفتم شاید ترسیده ! بالاخره جان عزیزه و عزیزی جان باعث شده برگرده... گفتم خودمو نشون ندم شاید ببینه خجالت بکشه ! 

بعد چند دقیقه متوجه شدم یکی داره میره سمت محل مین گذاری شده.. رفتم سمتش گفتم وایسا کجا میری ؟


گفت دارم میرم محل مین گذاری شده دیگه !! گفتم تو جزو کسائ بودی که داوطلب شده بودند چرا برگشتی ؟! 

گفت : آخه پوتینم نو (تازه) بود خواستم اونو در بیارم با جوراب برم و بیت المال حیف و میل نشود . اون پوتین بمونه یکی دیگه ازش استفاده کنه...!!!

شهداء را یاد کنیم با عمل به وصیتهاشون ...

السلام علیکم أیها الشهداء والصدیقین





۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۱
بصیر

http://8pic.ir/images/78550117820164826230.jpg


قسمتی از اعتراف عبد المالک ریگی:

شب عملیات تروریستی وقتی بعضی افرادم کم انگیزه بودن،فیلم مجالس

عیدالزهرای قم و اصفهان و... را پخش می کردم

نیروها پس از دیدن این مجالس و لعن و توهین به خلفای سه گانه به انجام عملیات مشتاق میشدند.

شاید خنده ما سر چند شیعه را به باد دهد.




۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۶
بصیر

//bayanbox.ir/id/3760583493443519741?view

۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۶
بصیر


http://yamahdiazahra.persiangig.com/image/70.jpg


        چشم آلوده کجا ؟ دیدن دلدار کجا ؟

                                                                      دل سرگشته کجا ؟ وصف رخ یار کجا ؟

       قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد

                                                                      نرگس مست کجا ؟ همدمی خار کجا ؟

     سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست

                                                                   ورنه عشق تو کجا ؟ این دل بیمار کجا ؟

     هر که را تو بپسندی شود خادم تو

                                                                  خدمت عشق کجا ؟ نوکر سربار کجا ؟

   کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

                                                                     که دعای تو کجا ؟ عهد گنهکار کجا ؟



۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۱
بصیر

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27013/B/13930430_0127013.jpg

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۶
بصیر

http://emamhasan.com/wp-content/uploads/2014/05/emam-hasan8-n1.jpg

امام حسن علیه السلام، به شهادت تاریخ ، فردی بسیارشجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود اوراه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت درراه خدا بود.


در جنگ جمل 

امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خودامیر مؤمنان علیه السلام در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.

پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر ، همراه عمارو یاسر و تنی چند از یاران امیر مؤمنان علیه السلام وارد کوفه شدو مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری »، یکی از مهره های حکومت عثمان، بر سرکار بود و با حکومت عادلانه امیر مؤمنان علیه السلام مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت باپیمان شکنان جلوگیری می کرد، با این حال حسن بن علی علیه السلام توانست به رغم کار شکنیهای ابو موسی وهمدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.


در جنگ صفین 

نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها وگسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشورو مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت می نمود.

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن علی علیه السلام را از ادامه جنگ بادشمن باز دارند تا نسل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با کشته شدن این دوشخصیت از بین نرود.



۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۰۴
بصیر

نهى از منکر و ترس از مردم‏

قرآن:

«کسانى که مردم به آنان گفتند که مردم براى جنگ با شما فراهم آمده‏اند، از آنها بترسید، پس این سخن بر ایمانشان بیفزود و گفتند خدا ما را بسنده است و نیکو یاورى است او».

حدیث:

12919. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مبادا کسى از شما در جایى که پاى امرى از خدا در میان است و باید سخن بگوید، با سکوت کردن، خود را کوچک کند؛ زیرا [فرداى قیامت‏] نمى‏تواند بگوید: خدایا! از مردم ترسیدم. چون خداوند جواب میدهد: سزاوارتر آن بود که از من بترسى.

12920. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مبادا بفهمم که فردى از شما دانش (اطلاعاتى) داشته باشد و از ترس مردم آن را کتمان کند.

12921. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه دیدى امّت من از این که به ستمگر بگویند: تو ستمگرى، مى‏هراسند، فاتحه آنها خوانده شده است.

12922. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ترس از مردم مانع از آن نشود که فردى از شما، هرگاه حقّى را ببیند یا بشنود، به زبان بیاورد.

 12923. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هان! مبادا ترس از مردم مانع از آن شود که فردى از شما حق را ببیند و نگوید. [که حق گویى‏] نه اجلى را نزدیک مى ‏کند و نه روزیى را دور می‏گرداند.

12924. الترغیب و الترهیب: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ یک از شما نباید خود را کوچک کند. عرض کردند: اى رسول خدا! چگونه کسى از ما خود را کوچک مى ‏کند؟ فرمود:

به این ترتیب که در جایى خود را موظّف به سخن گفتن بداند و چیزى نگوید. خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت به او مى‏ فرماید: چه چیز مانع از آن شد که درباره فلان و بهمان چیز سخنى نگویى؟ عرض مى‏کند: ترس از مردم! خداوند مى ‏فرماید: سزاوارتر آن بود که از من مى‏ ترسیدى.



۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۰
بصیر

اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود! اسمش عزیز بود. شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد و فقط دندان سفیدش پیدا می شد.

زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب.

وقتی خرمشهر سقوط کرد، چقدر گریه کردیم و افسوس خوردیم. اما بعد هم قسم شدیم تا دوباره خرمشهر را به ایران باز گردانیم. یک هو یاد عزیز افتادیم.

قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم به سراغش. پرستار گفت که در اتاق 110است. اما در اتاق 110 سه مجروح بستری بودند. دوتایشان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود. دوستم گفت:«اینجا که نیست، برویم شاید اتاق بغلی باشد!» یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به ول ول خوردن و سر و صدا کردن.

گفتم:«بچه ها این چرا این طوری می کنه؟ نکنه موجیه؟» یکی از بچه ها با دلسوزی گفت:«بنده ی خدا حتما زیر تانک مانده که این قدر درب و داغون شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «عزیز را دیدید؟» همگی گفتیم :« نه کجاست؟» پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت:«مگر دنبال ایشان نمی گردید؟» همگی با هم گفتیم :«چی؟این عزیزه!؟»

رفتیم سر تخت. عزیز بدبخت به یک پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر تنزیب های سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصه دار گفت:«خاک تو سرتان. حالا مرا نمی شناسی؟» یه هو همه زدیم زیر خنده. گفتم:« تو چرا اینطور شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک دنبک نمی خواهد!»

عزیز سر تکان داد و گفت :« ترکش خوردن پیش کش. بعدش چنان بلایی سرم امد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!» بچه ها خندیدند. آنقدر به عزیز اصرار کریم تا ماجرای بعد از مجرویتش را تعریف کند.

_ وقتی ترکش به پام خورد مرا بردن عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین گیر و دار یه سرباز موجی را آوردند انداختن تو سنگر.

 سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و برّ مرا نگاه کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم را کیسه کرده بودم. سرباز یه هو بلند شد و نعره ای زد:« عراقی پست می کشمت!» چشمتان روز بد نبینه، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم کسی نمی آمد.

سربازه آنقدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ای و از حال رفت. من فقط گریه می کردم و از خدا می خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا دهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تخت هایشان دست و پا می زدند و کر کر می کردند.

عزیز ناله کنان گفت:« کوفت و زهر مار هر هر کنان؟ خنده داره. تازه بعدش را بگویم. یه ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی را انداختند عقبش و تا رسیدن به اهواز یه گله گوسفند نذر کردم دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش دم بیمارستان ایستاده بودند و شعار می دادند و صلوات می فرستادند.

سرباز موجی نعره زد و گفت:« مردم این یک مزدور عراقی است. دوستان مرا کشته!» و باز افتاد به جانم. این دفعه چند تا قل چماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جان سالم در بدنم نبود یه لحظه گریه کنان فریاد زدم:« بابا من ایرانیم، رحم کنید.» یه پیر مرد با لحجه عربی گفت:« آی بی پدر، ایرانی ام بلدی؟ جوانها این منافق را بیشتر بزنید!» دیگر لشم را نجات دادند و اینجا آوردند.

 حالا هم که حال و روز من را می بینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تخم گفت: « چه خبره؟ آمده اید عیادت یا هرهر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یه نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد:« عراقی مزدور، می کشمت!»

 عزیز ضجّه زد:« یا امام حسین. بچه ها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات دهید!»


کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 21

۲ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۰
بصیر

 http://www.shia-news.com/files/fa/news/1391/9/2/25644_409.jpg


یکی از مقامات ارشد سازمان سیا به نام دکتر «مایک برانت» در کتابی به نام «نقشه ای برای جدایی مکتب الهی» که اخیراً در امریکا منتشر شده، پرده از طرح توطئه بزرگ و بلند مدت سازمان اطلاعاتی سیا و سرویس اطلاعات انگلیس علیه مذهب تشیع برداشته و می‌گوید: «ما برنامه ریزهای گسترده ای را برای سیاست های بلندمدت خود طرح کردیم: تبلیغات گسترده علیه مراجع دینی به منظور زوال مقبولیت آنها در میان مردم؛ حمایت از سخنرانان و مداحان سودجو و شهرت طلب و معرفی شیعه به عنوان یک مسلک خرافی و در نهایت، زدن تیر خلاص به این مذهب از جمله برنامه های ما در این عرصه است». سپس می‌گوید: «یکی از مواردی که باید روی آن کار می‌کردیم موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی بود که هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگاه می‌دارند. ما تصمیم گرفتیم با حمایت مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزارکنندگان اصلی این گونه مراسم که افرادی سودجو و شهرت طلب هستند، عقاید و بنیان های شیعه و فرهنگ شهادت طلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم».

دولت استعمارگر انگلیس پس از مطالعه و تحقیق و پژوهش دقیق جهت به دست آوردن راه کارهای مؤثر برای ضربه زدن به اقتدار و توانمندی اسلام، خصوصاً مذهب تشیع، به این نتیجه می‌رسد که آنچه سبب اقتدار مسلمین به ویژه شیعیان شده است عبارت است از: وحدت شیعه و سنّی؛ دوری از تعصبات قومی و نژادی؛ دلبستگی و علاقه به عالمان دین بر بنیان عقیده و ایمان؛ بر پا داشتن مراسم عزاداری امام حسین «علیه السلام»؛ تشکیل اجتماعات و ایراد خطابه و تأثیرات انکارناپذیر آنها بر رفتار مردم».

و بر همین اساس برای مقابله با عوامل اقتدار مسلمانان دستورالعمل¬های ذیل را به جاسوسان خود صادر می‌نماید:

1- باید به اختلافات مذهبی با ایجاد حس بدگمانی و سوءظن در میان مسلمین شیعه و سنی و نگارش مطالبی اهانت آمیز و تهمت برانگیز از سوی هر گروه نسبت به گروه دیگر دامن زده شود.

2- بر هم زدن رابطه دوستی آمیخته با احترام بین عالمان دین و مردم وظیفه¬ای است که هیچ مأمور انگلیسی نباید فراموش کند و در این راه باید نخست به دو کار عمده پرداخت:

الف: بر چسب زدن و تهمت وارد ساختن به علما و مراجع.

ب: وارد ساختن بعضی از عالم نمایان وابسته به وزارت مستعمرات، در سلک علمای دین.

3- مراکز عزاداری امام حسین «علیه السلام» یا تکایا باید نابود شوند و به ویرانه¬هایی مبدل گردند. باید با تمام وسایل بکوشیم تا مردم از رفتن به تکایا و عزاداری برای امام حسین خودداری کنند و تدریجاً این گونه کارها متروک گردد.


منابع:

- نشریه­ی پرتوی سخن؛ شماره 243؛ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 7388

- خاطرات همفر، جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی؛ ص 75-73

- مأخذ پیشین؛ ص 86-75

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۵۷
بصیر


71درصد، 40 درصد، 50 درصد، 38 درصد و ده‌ها عدد و درصد دیگر، آماری است که هر چند‌وقت یک‌بار از زبان یک مسئول یا از قول یک مرکز آماری، به عنوان میزان مخاطبان شبکه‌های ماهواره‌ای در کشور، مطرح می‌شود.

http://hajmeh.parsiblog.com/PhotoAlbum/hajmeh/6.jpg

 اعدادی که نمی‌توان به صراحت گفت کدام یک از آنها با واقعیت همخوانی دارد، اما آنچه در پس این اعداد واضح است، رشد جمعیت مخاطبان شبکه‌های ماهواره‌ای است، موضوعی که اثبات آن، چندان هم، نیازمند آمارگیری‌های مختلف و راه‌اندازی سازمان‌های عریض و طویل برای کشف آن نیست، بلکه کافی است شما در شهری همانند تهران، به پشت‌بام خانه‌ای بروید تا بشقاب‌های دریافت شبکه‌های ماهواره‌ای، کثرت خود را به رخ‌تان بکشند.

حتی این روزها، در خیابان‌های پایتخت هم که قدم بزنید، تجهیزات ماهواره بر روی بالکن‌های منازل خودنمایی می‌کنند،


 تصاویری که خبر از آن می‌دهد که بیننده‌های مداوم شبکه‌های ماهواره‌ای کم نیستند و هر روز نیز افزایش می‌یابند! پدیده‌ای که با گذر زمان، تبعاتش نیز در حال هویدا شدن است، در سایه دریافت این شبکه‌ها در خانه‌های مردم به مرور شاهد آن هستیم که سبک زندگی غربی، القائات سیاسی و… از قاب تلویزیون، به سبک زندگی مردم ما و خیابان‌ها نشت پیدا کرده است.

به فتنه 88 و سهم شبکه‌های ماهواره‌ای در غبار‌آلود کردن فضا نگاه کنید، به رشد بد‌پوششی در کشور و سهم شبکه‌‌های ماهواره‌ای در آن توجه کنید، نگاهی به افزایش مصرف مشروبات الکلی در کشور و ترغیب و تبلیغ آن در شبکه‌‌های ماهواره‌ای یا سهم ماهواره‌ها در ایجاد نارضایتی‌های جنسی، خیانت و در پی آن، افزایش آمار طلاق، یا ترویج زندگی در خانه‌های مجردی و هم‌خانگی در شبکه‌های ماهواره‌ای، همه و همه رد پایی از ماهواره‌ها و برنامه‌های‌شان در آن وجود دارد.

این شبکه‌ها مدت‌هاست به شکل هدفمند در پی تغییر سبک زندگی اسلامی و ایرانی مردم و ایجاد فتنه‌های سیاسی هستند.

 اهدافی که متأسفانه در مواردی نیز توانسته‌اند به آنها نزدیک شوند.

البته جای تردید نیست که قاطبه مردم ما، مردمی دینمدار و متعهد به بنیاد خانواده‌اند. اما نمی‌توان بسیاری از حقایق را کتمان کرد، چراکه کتمان آنها تنها مانع چاره‌اندیشی درست و به موقع خواهد شد. این گزارش نگاهی گذرا به مسائل و معضلات ناشی از وجود ماهواره در خانواده‌ها و جامعه دارد.

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۸
بصیر